خداوند بارها در قرآن کریم به خوبی ها اشاره کرده است و از نیکوکاری بهعنوان یک ابزار اساسی برای تکامل انسان یاد میکند (بقره/آیه البر، انسان/۸، نحل/۹۰). خوبی(زندگی کردن بر اساس موازین اخلاقی) فرهنگ جامعه را شکل میدهد و منجر به گسترش دامنه حبّ ذات افراد به حبّ نوع و همبستگی اجتماعی میشود (مطهری، ۱۳۸۲، ج۶).
ارسطو نیز بر این باور است که برای زیستن سعادتمند نیاز به فعالیت اخلاقی است و برای اینکه انسان زندگی سرشار از تفکر داشته باشد، به شجاعت، عفت، عدالت و دیگر فضائل اخلاقی نیازمند است (کروت، ۱۳۹۴). رفاه و مواهب زندگی چه فایده ای دارد اگر آدمی نتواند به دیگران خاصه دوستان نیکی کند (ارسطو، ۱۳۸۵، کتاب هشتم). وقتی آدمی خوب زندگی میکند که سعی کند بیشترین خیر و خوشی را برای دیگران بخواهد و کمترین درد و رنج را متوجه مردم سازد. در زندگی خوب شخص میکوشد حقوق دیگران را رعایت کند و برای آنها خیرخواهی نماید. وقتی بتوانیم مؤلفه خوبی و خوشی را باهم جمع کنیم، احساس آرامش و رضایتمندی میکنیم. همانگونه که خوشی مبتنی بر حب ذات و خودگرایی است، خوبی هم مبتنی بر دگرخواهی و نوع دوستی است. خوشی زندگی برآمده از عشق به خود، و خوبی زندگی برآمده از عشق به دیگران است.
اخلاق به رفتار ارتباطی انسان متعلق است. آنچه در درجه اول، اخلاقی یا ضداخلاقی خوانده می شود رفتار ارتباطی آدمی است. رفتار ارتباطی نسبت بین دو امر است و به تعبیر منطقی، محمول دو موضعی است که بر حسب تنوع این دو امر، قلمرو متنوعی(درون شخصی، بین شخصی و برون شخصی) می یابد. هر سه گونه رفتار ارتباطی تعامل اجتماعی و محیط شغلی را در بر می گیرند(قراملکی، ۱۳۸۹).
بنابراین، صمیمیت و فعالیت سازنده بعد «خوبی» زندگی هستند و در صورتی که فرد برخوردار از هوش هیجانی مناسبی باشد و همچنین کار و کسب مناسبی در اجتماع داشته باشد خوبی زندگی خود را تأمین کرده است.