مبانی تربیت اسلامی

آنچه در ادامه می‌خوانید:

كليات

تعاريف
تعريف واژه‌هاي کليدي که در نظام‌نامه به کار رفته است، فهم مطالب را آسان‌تر مي‌کند. اين مفاهيم عبارتنداز:

عوامل تاثيرگذار:
تمامي عواملي که بر فرايند تربيت اثر مي‌گذارد، عوامل تاثيرگذار ناميده مي‌شود. اموري همچون فضاي فيزيکي، ساختار‌‌ها و برنامه‌‌هاي مختلف آموزشي، تربيتي،از عوامل موثر بر تربيت هستند.
تربيت

تنوع و تعدد تعاريفي كه در باب تربيت مطرح شده است، بيش از هرچيز حاكي از درهم تنيد‌گي و چند ساحتي بودن امر تربيت مي‌باشد. اين مساله ناشي از شخصيت انسان است كه هرگز نبايد و نمي‌توان آن را به يك زاويه و منظر خاص منحصر و محدود نمود. به همين دليل، امور مربوط به انسان، از قبيل غريزه، فطرت، تربيت و… نه تنها در يك يا چند تعريف باز نموده نمي‌شود، بلكه اساساً به گونه‌اي ‌هستند كه تن به تعريف حقيقي نمي‌دهند و اين حقيقت موجب مي‌گردد كه در اين حوزه‌، هرگز گرفتار كلي‌گويي‌‌هاي مبهم نشويم. مهم اين است كه در حد امكان، تعريف جامعي را ارائه كنيم كه محدوده وسيع‌تري از شخصيت پيچيده آدمي را در برگيرد. آن‌چه ما را در اين باب ياري مي‌رساند تصوير انساني است كه از منظر دين معرفي و تبيين شده است و به عنوان «انسان شناسي ديني» تأثير مستقيمي در تعريف تربيت اسلامي دارد.
تربيت عبارت است از: «‌ايجاد زمينه‌ها، رفع موانع و استفاده از عوامل و شيوه‌‌هاي مؤثّر جهت پرورش و شكوفايي استعداد‌هاي متربي در ابعاد عقلاني، اعتقادي، عبادي، اخلاقي، اجتماعي، عاطفي‌، هنري و جسماني و ايجاد تعادل و هماهنگي ميان آن‌ها، تا از اين راه متربي در روندي تدريجي و مستمر با اراده آزاد و فعال به شكل دروني، به سوي كمال مطلق(خدا) رهنمون شود»
در تعريف مذكور به نقش فعال مربي و متربي، با نگاه متعادل توجه شده و با تأكيد بر نقش محوري و كليدي استاد به كاركرد‌هاي متنوع او در تربيت اسلامي اشاره شده است، تا از رويكرد‌هاي يك سويه در امر تربيت كه به منفعل و يا ر‌ها شدن متربي مي‌انجامد پرهيز گردد.
مباني
منظور از مباني، گزاره‌هايي است كه جنبه توصيفي داشته و ناظر به «هست‌‌ها» و موقعيت‌‌هاي واقعي است و در حوزه تربيت انسان كارايي دارد.
اصول
منظور از اصول، آن دسته از «بايد‌‌»ها و «نبايد»‌‌هاي امر تربيت مي‌باشد، كه در قالب قواعد و گزاره‌‌هاي هنجاري، راهنماي عمل و فرايند تربيت مي‌باشد.
روش‌ها
منظور از روش‌ها، راه‌‌ها و شيوه‌هاي رسيدن به اهداف ساحت‌‌هاي مختلف تربيت مي‌باشد.

فصل دوم: مباني
فصل دوم:
مباني تربيت اسلامي

مباني، محوري‌ترين بخش مباحث نظري مي‌باشد؛ چرا كه از يك سو، تعريف تربيت برخاسته از بحث مباني، به ويژه مباني خاص تربيت است و از سوي ديگر، اهداف، اصول و روش‌‌هاي تربيتي يك سري «بايد»هايي است كه از «هستي»‌‌ها و قابليت‌‌هاي انسان (مباني خاص) متأثر مي‌باشند.
به عبارت ديگر، بايسته‌‌ها در امر تربيت، اعم از تعريف، اهداف، اصول و روش‌‌هاي تربيت، خود يك نوع ايدئولوژي تربيتي (بايد‌ها و نبايدها) هستند، كه از حقيقت و هستي‌ انسان سرچشمه مي‌گيرند.
شناخت انسان در نظام تربيتي، بحث مبنايي است؛ زيرا موضوع تربيت، انسان است و بدون درکي درست از انسان و استعداد‌هاي شگفت‌انگيز و مراتب وجودي‌اش نمي‌توان به نظام تربيتي جامع و برنامه‌اي درست دست يافت؛ چرا كه تعليم و تربيت از جمله اعمالي است كه مستقيماً با وجود آدمي سر و كار دارد .
در بحث مباني تربيت، ويژگي‌‌هاي انسان و موقعيت او در ارتباط با حيات و رفتار‌هاي او به شكل غير مستقيم مورد نظر مي‌باشد.
اين مباني مشتمل بر مباني چهار ضلعي تربيت به شرح زير مي‌باشد:
الف)جهان‌شناسي؛
ب) معرفت‌شناسي؛
ج) انسان شناسي؛
د) فضيلت شناسي.
الف) مباني جهان شناختي تربيت
۱. ماهيت «از اويي‌» و «به سوي اويي‌» جهان
جهان، ماهيت «از اويي» دارد؛ يعني واقعيت جهان «از اويي» است. همچنين ماهيت «به سوي اويي» دارد؛ يعني همان طور كه از اوست‌، به سوي او نيز هست و به طرف يك مركز تكامل مي‌يابد. همه از آن خدا هستند و به سوي خدا باز مي‌گردند، اين سير نه امري عادي، بلکه سيري سرشار از شور، حمد و تسبيح الهي مي‌باشد. پس همه جهان در حال تربيت و پرورش است تا به سر منزل مقصود خود برسد.
۲. نظام‌مندي و همبستگي جهان
جهان داراي نظام متقن عِلي و معلولي و سببي و مسببي است. فيض الهي و قضا و قدر او به هر موجودي، تنها از مسير و اسباب خاص خود او جريان مي‌يابد. بر همين اساس، همه موجودات در مسيري معين و مشخص در حال تربيت به معناي عام هستند. حركت به سمت آن غايت بر همه عالم حاكم است.
۳. هدف مندي و هدايت يافتگي جهان
از نظر اسلام آفرينش جهان بيهوده نيست. همه عالم هدف و غايت ويژ‌ه‌اي ‌را دنبال مي‌كند و حركت به سمت آن غايت بر همه عالم حاكم است. همچنين جهان‌ و تكامل آن‌، واقعيتي هدايت شده است. تمام ذرات جهان در هر مرتبه‌اي ‌كه هستند، از نور هدايت برخوردارند. غريزه‌، حس‌، عقل‌، الهام و فطرت‌، همه مراتب هدايت عامه جهان و مباني تربيت به معناي عام هستند.
۴. ربوبيت حق در جهان
ربوبيت حق در جهان به اين معناست كه تنها خداوند، مالك حقيقي تمام امور هستي است، تدبير امور موجودات عالم را به عهده ‌دارد و مي‌تواند به صورت مستقل و بدون نياز به همكاري و يا اذن و اجازه موجودات ديگر، در امور هستي تصرف كند و آن را سامان دهد. و اگر يكي از مخلوقات او، در حوز‌ه‌اي ‌محدود، به تدبير و تنظيم امور موجود ديگري دست مي‌زند، اين عمل او غير مستقل بوده، وابسته به اذن، اراده و مشيت خداوندي است.
۵. مراتب جهان (حيات)
حيات در موجودات طبيعي، مانند حيوان و انسان، با اموري همچون رشد، تغذيه، توليد مثل، حركت مكاني و… همراه است؛ به گونه‌اي ‌كه اين امور از نشانه‌‌هاي حيات به شمار مي‌روند. بعد از اين مرحله، مرحله‌اي ‌ديگر به نام جهان ابديت و جهان پاداش و كيفر اعمال وجود دارد و افق‌‌ها و مقصد ابدي را براي تربيت اسلامي فراهم مي‌آورد.
ب) مباني انسان شناختي تربيت
در بحث مباني انسان شناسي تربيت ¬بايد انسان را از منظر ديني مورد كاوش قرارداد. البته در اين کاوش، علاوه بر آموزه‌هاي ديني و وحياني، مي‌توان گزاره‌هايي را كه از طرف مكاتب فلسفي و علمي مطرح مي‌گردد، تا جايي كه با مباني ديني ناسازگار نباشد، پذيرفت.
۱. چند بعدي بودن
انسان داراي ابعاد وجودي مختلف، اعم از مادي و معنوي و برخوردار از مراحل رشد متفاوت در طول زندگي خود مي‌باشد. بر اين اساس، تربيت انسان بايد با توجه به ابعاد مختلف نظير اختيار، تفكر، تعقل، نياز‌هاي اوليه و ثانويه، غرايز و ويژگي‌‌هاي عام او صورت پذيرد. البته جنبه‌‌هاي حيواني، نظير گرسنگي، تشنگي و جنبه‌‌هاي فراحيواني او قوا و استعدادهايي هستند كه برخي از آن‌ها از بدو تولد در انسان ظهور و بروز پيدا مي‌كنند و برخي ديگر با گذشت زمان و به تدريج به فعليت و شكوفايي مي‌رسند.
۲. داراي استعداد‌هاي فطري
انسان بر حسب اصل آفرينش، داراي يك سلسله استعداد‌هاي فطري و از جمله فطرت ديني و اخلاقي است. به حكم اينكه هر فردي بالفطره «انسان» متولد مي‌شود‌، همين امر بستر تحقق تربيت و تغيير و تحولات لازم را در اين مسير فراهم مي‌آورد.
بحث فطرت در اسلام جزء مباحث مهم و اساسي است، كه بسياري از امور از طريق آن قابل حل مي‌باشد، از جمله در باب تربيت، ساحت‌‌ها و حوزه‌‌هاي مختلف تربيت نظير تربيت عبادي، اخلاقي، اجتماعي، عاطفي، عقلاني و هنري با لحاظ فطريات انسان قابل دستيابي و تبيين مي‌باشد. گرايش‌‌هاي فطري بارز عبارتند از:
۲.۱. تربيت‌‌‌پذيري
اساساً در همه مكاتب، انسان موضوع تربيت مي‌باشد. به عبارت ديگر، تربيت، امري است که به روابط انسان با خود، جهان، ديگران و خدا مربوط مي‌شود. بر اين اساس، تربيت به تغيير و اصلاح مي‌پردازد و به همين دليل از قبل، تغييرپذير بودن انسان و روابطش را به صورت يک اصل مسلم فرض مي‌گيرد.
۲.۲. گرايش به حقيقت‌جويي
در انسان غريزه حقيقت‌جويي و تحقيق وجود دارد‌. نفس دانايي و آگاهي براي انسان مطلوب و لذت بخش است. حقيقت براي انسان مطلوبيت ذاتي و ارزش استقلالي دارد.
۲.۳. سرشت اخلاقي
انسان پار‌ه‌اي از كار‌ها را نه به دليل سود‌جويي يا دفع زيان، بلكه صرفاً تحت تأثير يك سلسله عواطف اخلاقي جهت انجام مي‌دهد. انسان از وجدان اخلاقي برخوردار است و به حكم الهام فطري‌، نيک و بد افعال را درك مي‌كند.
۲.۴. گرايش به زيبايي‌خواهي
يكي از ابعاد معنوي انسان، علاقه به جمال و زيبايي است، چه به معناي زيبايي دوستي و چه به معناي زيبايي آفريني، كه نامش هنر است. جمال و زيبايي، بخش مهمي از زندگي انسان را تشكيل مي‌دهد. انسان جمال و زيبايي را در همه شئون زندگي دخالت مي‌دهد. اسلام نيز اين را در چارچوب ارزش‌هاي الهي(هنر ديني) پذيرفته است.
۲.۵. پرستش‌گرايي
گوهر انسان سرشته با معرفت ربوبي است، از اين رو، با خدا آشناست. يكي از پايدارترين و کهن‌ترين تجليات روح آدمي و يكي از اصيل‌ترين ابعاد وجود او حس نيايش و پرستش است، كه برخاسته از سرشت ربوبي انسان مي‌باشد.
۲.۶. اجتماعي بودن
انسان موجودي اجتماعي است که نمي‌تواند راه خود را مستقل از ديگران برگزيند. حيات، پيشرفت و سعادت آدمي متأثر از اجتماع و بعد اجتماعي او مي‌باشد.
۲.۷. خلاقيت
انسان با دشواري هايي كه دست به گريبان است، بخش عظيمي از دشواري‌‌هاي زندگي خود را با استفاده از اين توانمندي حل مي‌كند. گستره حيات آدمي محيط‌‌هاي متفاوتي را براي فعاليت گشوده است و هر كس در محيط عمل خود بايد به ايجاد انديشه‌‌ها و راهكار‌هاي جديد دست بزند.
۳. تفاوت‌هاي فردي
اگر چه آدميان در گوهر وجود، هم ريشه‌اند، اما امكانات دروني و بيروني به طور مساوي تقسيم نشده است. واقعيت غير قابل انكار آن است كه انسان‌ها با ويژگي‌ها و قابليت‌‌هاي يكساني به دنيا نمي‌آيند. اين تفاوت‌‌ها چه در خصوصيات بدني و چه در توانمندي‌‌هاي ذهني و هوشي جاي انكار ندارند و عكس‌العمل و پاسخ انسان‌ها نيز به محرك‌‌هاي بيروني يكسان نيست. اين تفاوت‌‌ها همه ريشه در ذات آدميان دارد.
۴. كرامت بالفعل
كرامت، ضد پستي است و كريم، كسي است كه از نزاهت، فضيلت و بزرگي برخوردار ‌باشد. انسان از كرامت و شرافت ذاتي بهره‌مند بوده وموجودي انتخاب شده و برگزيده است، آسمان و زمين مسخر او شده، خدا او را بر بسياري از مخلوقات خويش امتياز و برتري داده و او را خليفه خود قرار داده است. همچنين خداوند آدمي را از بهره‌‌هاي دروني ويژ‌ه‌اي، ‌نظير عقل برخوردار ساخته و او را به سبب اين بهره‌وري‌‌ها گرامي و بزرگ داشته است. اين كرامت به اصل انسان بودن باز مي‌گردد و اختصاص به دسته معيني از آدميان ندارد.
۵. گوهر مشترك و يگانه
انسان‌ها از يك گوهر مشترك و برابر آفريده شده‌اند. هيچ انساني به لحاظ آفرينش امتيازي بر انسان ديگر ندارد. رنگ‌، خون‌، نژاد و قوميت ملاك برتري نيست.
گوهر مشترك و يگانه انسان‌ها، استعدادها، قابليت‌ها و تمايلات خاص انساني اعم از جسماني و رواني مي‌باشد، گوهر مشترک حاکي از ويژگي‌ها و خصوصياتي است كه يك انسان به طور طبيعي در بدو تكون و خلقت خويش‌ دارد.
۶. ظهور تدريجي شاكله (منش و شخصيت)
رفتار و افكار انسان در تأثير و تأثّر پيوسته و مستمر خود حاصلي به بار مي‌آورند، كه به تدريج در اعماق درون ريشه مي‌دواند و بدين گونه، شكل و طرحي در ضمير انسان پديدار مي‌شود كه در فرهنگ قرآن «شاكله» نام گذاري شده است و تأثير بسيار عميقي در افكار، احساسات و اعمال آدمي دارد.
۷. تأثير متقابل ظاهر و باطن
منظور از ظاهر، همه امور مشهودي است كه از انسان سر مي‌زند و مظهر آن‌ها بدن است و مراد از باطن، شئوني، همچون فكر، نيت و احساسات آدمي كه قابل مشاهده نيست. مقصود از اين ويژگي آن است كه ظاهر و باطن انسان در يک روند مستمر دست‌اندرکار تأثيرگذاري بر يکديگرند.
۸. تأثير متقابل انسان و محيط
رابطه انسان و جهان (محيط) رابطه عمل و عكس العمل است؛ يعني جهان در برابر نيك و بد انسان بي‌تفاوت نيست؛ پاداش و كيفر و امداد و مكافات‌، در همين جهان علاوه بر آنچه در آخرت خواهد آمد‌، نصيب وي خواهد شد ؛زيرا جهان يك واحد زنده است و قواي ذي شعوري آن را تدبير مي‌كنند.
با توجه به مدني‌الطبع بودن انسان، آدمي در وضعيت‌‌هاي مختلف محيطي قرار مي‌گيرد و از آن متأثر مي‌شود. البته تأثير‌پذيري انسان از شرايط به معناي اضطرار او در برابرآن نيست، بلكه اين امكان نيز در وي هست كه در برابر فشار شرايط ايستادگي كند و رنگ نپذيرد و يا در حدي فراتر، بر شرايط اجتماعي تأثير نيز بگذارد.
۹. آسيب‌‌هاي عرصه تربيت
انسان به عنوان عالي‌ترين موضوع تربيت و پرورش، به رغم استعداد پذيرش و آمادگي فطري تربيت، داراي نقاط ضعف و آسيب‌هايي نيز هست که عدم توجه به آن‌ها، امر تربيت را مشكل مي‌سازد.
۹.۱. نقاط ضعف
مقصود از ضعف به عنوان يكي از ويژگي‌هاي عمومي انسان، ضعف نفس است. اين ضعف در مواردي آشكار مي‌شود كه فرد به رويارويي با تكاليف برخاسته و در برابر پذيرش مسئوليت‌‌ها از خود ضعف نشان دهد.
۹.۱.۱. وسوسه‌پذيري
انسان همان طور که از الهامات الهي و فطري برخوردار است، در معرض الهامات و وسوسه‌هاي شيطاني و غير الهي نيز قرار دارد. تنها با تذکر و پناه‌جويي به ساحت ربوبي مي‌توان از تخريب‌گري‌‌هاي خانمان‌سوز اين وسوسه‌ها مصون ماند.
۹.۱.۲. تأثير‌پذيري از نفس اماره
انسان به عنوان موجودي که داراي اميال و خواسته‌هاي حيواني است، از فرشتگان متمايز مي‌شود. وجود اين گرايش‌‌ها و اميال نفساني که مي‌توانند زمينه‌ساز ابتلاي انسان به گناه و در اسارت نفس اماره افتادن او گردند، نوعي جهاد و مبارزه را بر عهده انسان قرار مي‌دهد که در روايات به «جهاد اکبر» شهرت يافته است.
۹.۱.۳. محدود بودن به زمان و مکان
آدمي مي‌تواند و بايد بر هر نوع قيد و بند زماني و مکاني غالب آيد و هرگز تسليم شرايط بيروني نشود، ولي در عين حال اين بدان معنا نيست که زمان و مکان به عنوان محدوديت و قيودي که زندگي انسان را در تنگناي خود قرار مي‌دهند به شمار نمي‌آيند. انسان از طرفي، تحت حاکميت زمان است و مجال نامحدودي براي اصلاح و تربيت خود ندارد و از طرف ديگر، تحت تأثير مکان و محيطي است که در آن زندگي مي‌کند.
۹.۲. آسيب‌ها
مراد از آسيب‌ها، خلل و چالش‌هايي است که انسان در اثر سوء تدبير و لغزش‌‌هاي عملي در دام آن‌ها گرفتار مي‌شود. انسان به خودي خود، لزوماً درگير چنين آسيب‌هايي نيست، بلکه در اثر تربيت نادرست و کسب اوصاف رذيله به اين نابساماني‌‌ها مبتلا مي‌گردد.
۹.۲.۱. آسيب‌‌هاي قلب
مرض قلب، از مهم‌ترين آسيب‌هايي است که قرآن آن را مورد توجه قرار داده است. اين بيماري که در قلب انسان پديد مي‌آيد و زندگي او را با تنگنا‌هاي فراواني روبه‌رو مي‌سازد در موارد متعدد و به صورت‌‌هاي مختلفي در آيات الهي مورد توجه قرار گرفته است، که در ذيل اشار‌ه‌اي به آن‌ها خواهيم داشت:
الف) رين قلب
آلودگي و غبار گرفتن قلب، عامل عمده عدم دريافت حقايق الهي است.
ب) قساوت قلب
قساوت قلب باعث مي‌شود انسان در سرپيچي و عصيان قرار گرفته، سطح معنوي زندگي را نفي و طرد نمايد.
ج) قفل‌زدگي قلب
اين بيماري را قرآن، عامل عدم تدبر و نداشتن امکان تأمل ذکر نموده است.
د) عدم تفقه قلب
بيماري‌‌هاي قلب، به صورتي خاص مانع عمده امکان دريافت و فهم حقايق الهي است. بيماري‌هايي که براي قلب برشمرديم، شخصيت انساني را از وضع زلال و مطلوب اوليه خود منحرف کرده، زندگي را با تنگنا‌هاي فراواني مواجه مي‌سازد.
هـ) ختم قلبه
ختم قلبه، مرحله بسيار بحراني بيماري قلبهاست که در آن، نوعي پايان يافتگي و عدم امکان نجات قلب احساس مي‌شود.
۹.۲.۲. آسيب‌‌هاي عقل و تفکر
الف) شخصيت‌گرايي و تقليد
در ميان مردمان رشد نيافته، هميشه شخصيت‌زدگي و تقليد کورکورانه حاکم بوده و مانع بسط و کمال شخصيت آنان شده است. پيامبران الهي همواره در مقابل اين وضع به مخالفت برخاسته و آن را مايه زبوني و حقارت زندگي و فرهنگ انساني مردمان دانسته‌اند.
ب) پيروي از ظن و گمان
انسان در اثر محروميت از الهامات معرفت‌زاي الهي و پيروي بي‌چون و چرا از حدس و گمان‌هايي که رهزن انديشه و معرفتند، راه نجات و سعادت خود را از دست خواهد داد.
۹.۲.۳. آسيب‌‌هاي نفس
الف) إعراض از ذکر
روي گرداني از ياد و ذکر الهي، زندگي انسان را در تنگنا‌ها و ظلمت‌‌هاي زميني اسير مي‌کند.
ب) طغيان‌گري
اين طغيان حاصل داشتن تصويري وارونه از خود است؛ تصويري که طبق آن خود مستغني و به خود متکي است.
ج) تکذيب‌گري
انسان در نتيجه پيروي از هوا‌هاي نفساني و ارتکاب گناهان، در نهايت به تکذيب و انکار آيات الهي مبادرت مي‌کند.
د) اسراف
اسراف، خصوصاً در ارتباط با عظيم‌ترين نعمت الهي که همان «نفس» انساني است، مايه سقوط و از هم گسيختگي انسان مي‌باشد.
ه) آمال و آرزو‌هاي طولاني
قلب انسان در اثر اين بيماري ها به «حب دنيا» که رأس همه خطاهاست، گرفتار مي‌شود.
آمال بلند آدمي دست کم به سه نتيجه تخريب‌گري يعني از دست دادن بصيرت و بينش، خطاي عقل و غفلت از ذکر و ارتکاب گناه و معاصي.مي‌انجامد، که هر کدام به نوبه خود حيات طيبه انساني را ناممکن مي‌سازند.
ج) مباني معرفت ‌شناختي تربيت
از آن‌جا که تربيت و پرورش شخصيت معنوي انسان، مبتني بر شالوده‌‌هاي نظري و شناختي است، از آغاز بايد امکان، ابزار، منابع و موضوعات اين شالوده‌‌هاي نظري مورد بحث قرار گيرد. مجموعه اين مباحث تحت عنوان مباني معرفت‌شناختي «تربيت» ارائه مي‌شود.
۱. امکان شناخت براي انسان
بر خلاف آنچه در زبان و کلام «شکاکان» جديد و «سوفسطائيان» قديم مبني بر عدم امکان معرفت و شناخت مطرح شده، بر اساس کتاب آسماني ما «قرآن» شناخت، نه تنها ممکن، بلکه به وقوع نيز پيوسته است.
اين مسأله در مباحث مختلف قرآن کريم، همچون بحث تعليم و تعلم، دعوت به تفکر و کسب معرفت، و شناخت و معرفت انسان نسبت به خود و … مطرح شده است.
۲. ابزارهاي شناخت
اگر شناخت براي انسان «ممکن» است و دست يابي آدمي به «معرفت»، امري محال نيست، بايد ديد ابزار‌هايي که در اختيار انسان است تا اين مهم را محقق سازد، کدامند. بر اساس آنچه که از تجارب فکري فلاسفه و انديشمندان بزرگ استفاده مي‌شود و طبق آياتي که در اين زمينه وجود دارد، مهم‌ترين ابزار‌هاي شناخت عبارتند از:
۲.۱. حس و ادراک حسي
در بعضي از آيات الهي، سمع و بصر از جمله ابزار‌هاي شناخت آدمي به حساب آمده است، كه انسان با استفاده از آن‌ها از وضع جاهلانه خارج و به قلمرو آگاهي وارد مي‌شود.
سمع و بصر به عنوان نمونه ابزارهايي مطرح شده که شناخت را ممکن و واقع مي‌سازند. از ارسطو نيز چنين نقل شده است که: «من فقد حساً فقد فقدّ علماً» . بر اين اساس، آگاهي و شناخت‌‌هاي انسان مبتني بر حواس و ادراک حسي است.
۲.۲. عقل
تعبيرات قرآني، لب و حِجر و اصطلاحات تفکر و تعقل، به اين امر مهم اشاره دارند. کلمه عقل و اهميت آن در روايات ما بسيار مورد توجه قرار گرفته است. در بعضي از آيات هم که بر اقامه برهان و دعوت بر اساس حجت تأکيد شده، همين حقيقت مورد نظر بوده است.
۲.۳. دل
تعبيرات قرآني قلب و افئده، اشاره به اين بخش مهم از وجود انسان دارند. عد‌ه‌اي معتقدند که تنها وسيله شناخت در انسان همان دل است، که کانون و منشأ تمامي احساسات عرفاني است. عد‌ه‌اي نيز معتقدند که اين دل نه ابزار، بلکه منبع شناخت است؛ منبعي که با تزکيه و پالايش نفس آشکار و دست يافتني مي‌گردد.
نکته قابل توجه آن است که در اسلام، هر سه مورد (يعني حس، عقل و دل) به رسميت شناخته شده و هيچ کدام بدون ديگري کافي و جامع دانسته نشده است؛ اسلام نه مانند بعضي مرتاضان و هندوان، صرفاً بر تزکيه نفس تأکيد مي‌کند، نه همانند بعضي فيلسوفان راه عقل و استدلال را کافي مي‌داند و نه ادراک حسي و شناخت امور محسوس را بي‌اهميت مي‌داند.
۳. منابع و موضوعات شناخت
از آن‌جا که در آيات قرآني به دو ساحت آيات آفاقي و آيات انفسي اشاره شده، آشکار مي‌گردد که مانع شناختي انسان نيز در همين دو عرصه قرار مي‌گيرند.
۳.۱. آيات آفاقي
عالم طبيعت و همه مظاهر و موجودات آن، از جمله اين آيات محسوب مي‌شوند. کوه، دشت، دريا، آسمان، ستارگان و حتي بدن خود انسان داراي ژرفا و شگفتي‌‌هاي فراواني‌اند، که تأمل در باب آن‌ها مي‌تواند راهگشاي انسان براي رسيدن به معارف تاز‌ه‌اي بوده، در تربيت و اصلاح روحي انسان نقش عمد‌ه اي ايفا نمايد.
۳.۲. آيات انفسي
عقل، دل و مظاهر متنوعي که در درون انسان ظهور و بروز دارند، همه و همه، عرصه‌‌هاي ژرف تأمل و آگاهي‌اند که به دليل قرب و عمق، بر آيات آفاقي برتري دارند. تزکيه نفس و مجاهده دروني، مايه اصلي راه‌يافتگي‌‌ها به اين طريق‌‌هاي دروني است.
۳.۳. تاريخ
تاريخ را از يک جهت مي‌توان از جمله آيات ‌انفسي به شمار آورد و از يک جهت آيه آفاقي دانست. از آن جهت که شرح تطور احوال و دگرگوني مرحله به مرحله روح و درون آدمي است، آيه‌اي انفسي است. و از آن جهت که مظاهر و حوادث عيني و بروز يافته‌اي را در طبيعت دارد و باعث دگرگوني و تحولات عيني مي‌شود، به نحوي که آثار اين تحولات از دوران دور تا کنون نيز باقي مانده، آيه‌اي آفاقي است.
آياتي که به سير در زمين و دين آثار تاريخ و تأمل در باب آن‌ها دعوت مي‌کنند، اشار‌ه‌اي به اين حيث تاريخ دارند.
د) مباني فضيلت‌شناختي تربيت
مراد از «فضيلت‌شناسي» بررسي و شناخت چيستي فضيلت و شرايط تحقق آن است.
۱. ريشه حقيقت فضيلت
اين‌که فضيلت چيست و چرا بعضي از کار‌ها و رفتار‌ها شايسته ستايش و با ارزش‌اند و در مقابل، برخي ديگر از فعاليت‌ها فاقد اين ويژگي‌اند، از مهم‌ترين پرسش‌‌هاي انديشه انساني بوده است. فضايل، داراي ارزشي ويژه‌اند که از ارزش و اهميت کار‌هاي معمولي و مادي بسيار متمايز است. اين ارزش ريشه در وجدان و فطرت انساني دارد. و نمي‌توان با ارزيابي‌‌هاي مادي قيمت و ارج آن را مشخص نمود.
به راستي اعمال با فضيلت، ارزش و ارج خود را از کجا به دست آورده‌اند. عد‌ه‌اي حقيقت فضايل را همان محبت و ديگر دوستي دانسته و گفته‌اند هر عمل و رفتاري که ريشه در محبت داشته باشد، فضيلت است. عد‌ه‌اي نيز ديگردوستي را مهم دانسته و گفته‌اند در هر فضيلتي، ديگردوستي وجود دارد و اين، حاکي از حقيقت آن است.
به رغم چنين تصوراتي، فضيلت همان محبت نيست، چون بسياري از محبت‌‌ها نادرست و غير قابل ستايش‌اند. ديگردوستي محض هم نيست، چون فضيلت‌هايي بسيار متعالي وجود دارد که ربطي به غير دوستي ندارد، همانند عزت نفس و نپذيرفتن ظلم و ننگ. حقيقت فضيلت، ريشه در وجدان انسان دارد که آن نيز از الهام هاي الهي است. از اين رو، پذيرفتن يک فضيلت يا فضيلت دانستن عمل و رفتاري، ريشه در گوش‌سپاري انسان به نداي وجدان خود دارد و گوش‌سپاري، نوعي پذيرش الهام، پرستش و عبادت الهي است. انسان در حالي که به صورت ناخودآگاه از وجدان خود الهام مي‌گيرد و ارزش گذاري‌‌هاي آن را مي‌پذيرد و طبق آن رفتار‌هاي انساني را محک مي زند، در واقع از دستور‌ها و الهامات الهي که در وجدان او به وديعت نهاده شده پيروي مي‌کند.
۲. مبناي فضيلت اخلاقي
از آن‌جا که ما حقيقت فضايل را مرتبط با وجدان دروني انسان و الهام الهي دانستيم، بي‌ترديد فضيلت‌‌هاي اخلاقي در نسبت و پيوند با خداوند معنا و مفهوم پيدا مي‌کنند و به عبارتي، حس اخلاقي در ذيل و سايه حس خداشناسي تحقق مي‌يابد.
قلب و وجدان انساني به حسب حقيقت خويش، تجلي‌گاه خدا و صفات الهي‌اند و بر همين اساس، فضايل اخلاقي قابل توضيح و توجيه‌اند. اگر کسي بر اساس وجدان دروني خود، فضيلتي همانند «از خودگذشتگي» و «ايثار» را فضيلت نداند با هيچ منطق و توضيحي نمي‌توان فضيلت بودن آن را به او نشان داد.
فضايل قوانين دروني و وجداني انسان‌اند که به دست الهي به وديعت نهاده شده و از ما خواسته شده است که از آن‌ها تبعيت کنيم.
«خداوند متعال دو نوع قانون دارد: يک نوع، قوانيني که آن قوانين را در فطرت انسان ثبت کرده است و نوع ديگر ]قوانيني است که[ از همان قوانين فطري منشعب مي‌شود، و تنها به وسيله انبيا بيان شده است. … آن عمق روح انسان، آن فطرت انسان، آن عمق قلب انسان، با يک شامه مخصوص، ناآگاهانه همين‌طور که خدا را مي‌شناسد، اين قوانين خدا را مي‌شناسد.»
بنابراين، فضيلت‌شناسي انسان جدا از خداشناسي او نيست و هر دو در پيوند با يکديگر، در عرصه وجدان و فطرت دروني انسان ظهور و بروز دارند. شناخت فضيلت‌‌ها ريشه در خداشناسي فطري دارد. اساساً، اين پيوند ميان شناخت انسان با شناخت الهي که در نتيجه پيوند ميان فراموشي انسان با فراموشي الهي را در پي خواهد داشت، از جمله اصول مهمي است که مورد توجه قرآن قرار گرفته است.
«]انسان[ بالفطره مي‌شناسد که «عفو» مورد رضاي معبود است. بالفطره مي‌شناسد که خدمت به خلق خدا و فداکاري براي خلق خدا مورد رضاي معبود است. بالفطره مي‌شناسد که انصاف مورد رضاي معبود است. بالفطره مي‌شناسد که تن به ذلت و خواري ندادن مورد رضاي معبود است»
۳. شرط تحقق فضيلت
از آن‌جا که فضايل اخلاقي، صرفاً در قالب عمل و رفتاري محض و مکانيکي تحقق نمي‌يابند، نمي‌توان صرف صدور فعل و انجام عملي را فضيلت دانست.
در آيات، ‌فراواني عمل صالح در کنار ايمان ذکر شده و جنبه بنيادي فضيلت، نوعي بينش و نيت مؤمنانه دانسته شده است. حقيقت آن است که فضايل اخلاقي بدون گرفتن ايمان و مفاهيم خداشناختي هيچ و پوچ است. اين فضيلت‌‌ها اگر صرفاً اعمال بي‌ريشه و مکانيکي محض باشند، همانند درختي بي‌ريشه‌‌اند که قراري ندارند و از بين مي‌روند. بنابراين، ريشه و اصل و بينش نظري و نيت مؤمنانه است که به کالبد ميان‌‌تهي فضايل، روح و زندگي مي‌بخشد و تحقق آن‌ها را ممکن مي‌سازد.

فرهنگ فرهنگ

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بمان ایران من دکتر محمدرضا حاتمی عضو هیئت علمی دانشگاه «اهل فرهنگم، آب و خاکم ایران» مفهوم شناسی فرهنگی استقلال فرهنگی

مطالعه بیشتر »
تهاجم فرهنگی

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بمان ایران من دکتر محمدرضا حاتمی عضو هیئت علمی دانشگاه «اهل فرهنگم، آب و خاکم ایران» تهاجم فرهنگی تهاجم فرهنگی تهاجم

مطالعه بیشتر »
فرهنگ زندگی و تمدن اسلامی

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بمان ایران من دکتر محمدرضا حاتمی عضو هیئت علمی دانشگاه «اهل فرهنگم، آب و خاکم ایران» فرهنگ زندگی و تمدن اسلامی

مطالعه بیشتر »

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *