استقلال فرهنگی
«استقلال به معنای قهر کردن با کشورها نیست، به معنای ایجاد کردن سدّی در مقابل نفوذ کشورها است که نتوانند منافع آن کشور را، منافع [آن] ملّت را تحتالشّعاع منافع خودشان قرار بدهند، این معنی استقلال است و این مهمترین هدف برای یک کشور است. آن چیزی هم که میتواند استقلال را تأمین بکند برای انقلاب اسلامی ما، تکیة صریح و شفّاف بر مبانی انقلاب است، اصول انقلاب، مبانی انقلاب، ارزشهای انقلاب، بهشکل صریح و شفّاف مورد تکیه باید قراربگیرد» (بیانات: ۱۹/۱۱/۱۳۹۲).
استقلال فرهنگی از دیدگاه آیت¬اللّه خامنه¬ای، یعنی بَری بودن فرهنگ یک ملت از نفوذ (بیانات: ۱۰/۱/۱۳۶۹)، تهاجم (بیانات: ۲۳/۷/۱۳۹۱)، تسلّط فرهنگهای مخرب بیگانه (بیانات: ۱۰/ ۱/ ۱۳۶۹) و تمسّک به منابع اصیل فرهنگی خود (بیانات: ۱۴/۳/۱۳۷۶) میباشد.
خودفراموشی فرهنگی
«اگر یک ملت را از هویت و فرهنگش جدا کردند این ملت آماده خواهدشد که هرچه میخواهند بر سرش بیاورند. این ملت دیگر جان پیدا نمیکند و استکبار میتواند او را به کارهای پَست وادار کند و از او نوکری بیمزد و منت بگیرد» (بیانات: ۲۴/۰۸/۱۳۷۹).
آیتالله خامنهای چون معتقد است كه فرهنگ و ارزش¬هاي معنوي يك جامعه هستند كه توانايي ايجاد تحول و تمدن را دارند نتيجه مي¬گيرند: «اولین اقدام قدرتهای استکبار پس از ورود به یک کشور این است که هویتملی آن ملت را انکار میکنند و افکاری را در میان آن ملت ترویج میکنند که به گونهای بیندیشد که آنها میخواهند. سپس تمام منافع و امور آن ملت را در مشت خود میگیرند. وی این روش را یک ابزار بسیار رایج دانسته و از آن تحت عنوان «تئوریسازی استعمار» یاد میکند چرا که اگر یک ملت را از هویت و فرهنگش جدا کنند و آن ملت احساس هویت و شخصیت نکند به راحتی او را به نوکری و بردگی میگیرند و کاملا وابسته و ذلیل میشود» (بیانات: ۱۶/۰۲/۱۳۸۷).
به باور ایشان «خودفراموشی» -به معنی فراموش کردن خود- امری خطرناک است که وجود آن در ادبیات سیاسی یک کشور، به ذلت و خواری مردم آن کشور میانجامد. «اگر قوم و ملتی، هویت و تاریخ و فرهنگ و زبان خود را فراموش کنند، نتیجه ی آن، ذلت و بدبختی این قوم خواهدبود» (بیانات: ۲۱/۰۹/ ۱۳۸۰).
تبادل فرهنگی
«تبادل فرهنگی بدین معناست که یک فرهنگ با اختیار خودش از خارج خودش چیزی را که صحیح و منفعت دارد برگزیند و به درون خود بیفزاید» (بیانات، ۱۹/۰۴/۱۳۷۴). «تهاجم فرهنگي، با تبادل فرهنگي متفاوت است. تبادل فرهنگي لازم است. هيچ ملتي بينياز نيست از اينكه در همه زمينهها، از جمله در زمينه مسائل فرهنگي- آن مجموعه مسائلي كه به آنها نام فرهنگ داده ميشود- از ملتهاي ديگر بياموزد. هميشه تاريخ نيز همين بوده است… تبادل فرهنگي به انتخاب ماست؛ اما تهاجم فرهنگي به انتخاب دشمن است. تبادل فرهنگي انجام ميدهيم تا كامل شويم؛ يعني فرهنگ خودي را كامل كنيم. اما تهاجم فرهنگي انجام ميگيرد تا فرهنگ خودي را ريشهكن كند. تبادل فرهنگي از چيزهاي خوب است؛ تهاجم فرهنگي از چيزهاي بد است. تبادل فرهنگي در هنگام قوت و روزگار توانايي يك ملت انجام ميگيرد؛ ولي تهاجم فرهنگي در دوران ضعف يك ملت است» (بیانات: ۲۱/۰۵/۱۳۷۱).
«البته این¬را هم بارها عرض کردهایم که فرهنگها تبادل دارند. وقتی که بحث تهاجم فرهنگی را مطرح و بر آن پافشاری میکنیم، به آن معنا نیست که یک فرهنگ نباید چیزی را از خارجِ خود، به خود بیفزاید. متأسفانه در ایرانِ اواخر قاجار که به فرهنگ غرب توجه شد و به¬ویژه در دوران منحوس پهلوی که این توجه شدّت گرفت، آنچه که واقعاً، تبادل، تلقی، تعالی و تکامل فرهنگی بود، در ارتباط با غرب انجام نگرفت؛ بلکه نوعی تحمیل فرهنگی رخ داد. گاهی انسانی هوشمند و عاقل، به اختیارِ خود، چیزی را گزینش میکند و میپذیرد و گاهی به عکس، به یک انسانِ مست و غافل و بیهوش، به زور چیزی را تزریق و تحمیل میکنند. مسلّما این دو، یکسان نیستند. در کشور ما، تحمیل فرهنگی کردند؛ یعنی آمدند و بدون این که گزینش صحیحی در کار باشد، چیزی را در کالبد فرهنگ و ذهنیات این مردم تزریق کردند» (بیانات: ۰۷/۰۹/۱۳۶۸).
«روشن¬فکری در ایران، بیمار متولد شد و هنوز گریبان روشن¬فکرها، در قبضه همان بیماری است. آنان به جای فراگیری و ترویج خلقیات مثبت غرب، آنچه را کم اهمیت و حتی مضر به حال ملت ایران بود، به تدریج وارد کشور کردند و به همین دلیل، میان ایران وغرب، هیچگاه تبادل فرهنگی به مفهوم تعاطی و تکامل فرهنگی صورت نگرفت» (بیانات: ۱۹/۰۴/ ۱۳۷۴).
«در تبادل فرهنگی، هدف، بارور کردن و کامل کردن فرهنگ ملی است ولی در تهاجم فرهنگی، هدف، ریشهکن کردن و از بین بردن فرهنگ ملی است. در تبادل فرهنگی ملتِ گیرنده فرهنگ، چیزهای مطبوع و دلنشین و خوب و مورد علاقه را میگیرد. فرض کنید ملت ایران وقتی میبیند اروپاییها ملتی سختکوش و دارای روح خطر کردن هستند، اگر این صفات را از آنها یاد بگیرد خیلی خوب است. یا اینکه ملت ما وقتی میرود به اقصی نقاط شرق آسیا و میبیند که مردم آنجا مردمی هستند دارای وجدان کار، علاقهمند، مشتاق به کار، وقت¬شناس، دارای نظم و انضباط، دارای محبت بین خود و دارای حسن ادب و احترام، این خصوصیات را از آنها بگیرد خیلی خوب است. در تبادل فرهنگی، ملت فراگیرنده نقاط درست و چیزهای که فرهنگ ما را کامل میکند، تصمیم میگیرد، مثل یک انسانی که ضعیف است، دنبال غذا یا دوای مناسب بگردد تا آن را مصرف کند و سالم بشود. در تهاجم فرهنگی چیزهایی را که به ملت مورد تهاجم میدهند خوب نیست و بد است. مثلاً وقتی اروپاییها تهاجم فرهنگی را به کشور ما شروع کردند روحیه وقت-شناسی، شجاعت، خطر کردن در مسائل، تجسس و کنجکاوی علمی را برای ما نیاوردند. نخواستند تا با تبلیغات و پیگری، ملت ایران یک ملت دارای وجدان کار وجدان علمی بشود. آنها فقط بیبندوباری جنسی را وارد کشور ما کردند» (بیانات: ۲۱/۰۵/۱۳۷۱).
توسعه فرهنگی
توسعه فرهنگی فرآيندي است كه در طي آن با ايجاد تغييراتي در حـوزههـاي ادراكـي، شـناختي، ارزشي و گرايشي انسانها، قابليتها و باورها، شخـصيت ويـژهاي را در آنهـا بـه وجـود ميآورد، كه حاصل اين باورها و قابليتها، رفتارها و كنشهاي خاصي اسـت كـه مناسـب توسعه ميباشد (ازکیا و غفاري، ۱۳۸۴: ص ۴۸). فرهنگ نواندیشی نیز به معنای پایبندی به اصول در عین نوآوری و پویایی فکری و دوری از ساختارشکنی و شالوده شکنی در جهت غلبه حق است.
تهاجم فرهنگی (جنگ نرم)
«جنگ نرم؛ يعنى جنگ به¬وسيلة ابزارهاى فرهنگى، به¬وسيلهى نفوذ، به¬وسيلهى دروغ، به¬وسيلة شايعهپراكنى؛ با ابزارهاى پيشرفتهاى كه امروز وجود دارد… جنگ نرم؛ يعنى ايجاد ترديد در دلها و ذهنهاى مردم» (بیانات: ۰۴/۰۹/۱۳۸۸). «در جنگ نرم، هدف آن چیزی است که در دل شماست، در ذهن شماست، در مغز شماست؛ یعنی ارادهی شما. دشمن میخواهد ارادهی شما را عوض کند» (بیانات: ۱۶/۰۵/۱۳۹۱).
فرهنگ
واژی «فرهنگ» از نظر آیتالله خامنهای به معنای عام استعمال شده¬است و تمام ابعاد زندگی را شامل میگردد. برای شناخت فرهنگ در نگاه آیتالله خامنهای باید دالها و نشانههای آن را از زبان ایشان واکاوی نمود؛ «هرجا که من تعبیر فرهنگ را به کار میبرم، مرادم آن معنای عام فرهنگ است، یعنی آن ذهنیتهای حاکم بر وجود انسان که رفتارهای او را به سمتی هدایت میکند، این حداقل نیمی از عوامل تعیینکننده و پیش برنده و جهت دهندة به همة رفتارها است» (بیانات: ۲۳/۰۹/۱۳۷۸). ایشان ضمن تشبیه فرهنگ به «شناسنامة دست جمعى يك ملت» (بیانات: ۱۸/۰۷/۱۳۷۷)، توضیح میدهند که: «فرهنگ عبارت است از آن درك، برداشت، فهم، معتقَد و باور انسانها و روحيات و خلقيات آنها در زندگى؛ آنهائى است كه انسان را به كار وادار ميكند» (بیانات: ۲۵/ ۰۶/ ۱۳۸۹). و در بیانی دیگر: «فرهنگ يك ملت و يك كشور، در حقيقت شاكلهى معنوى اين ملت است. يعنى اگر ما در يك كشور، وضع اقتصادى، نظام اقتصادى و نظام سياسى را شاكلة جسمى براى يك ملت بدانيم، روح اين مجموعه عبارت است از فرهنگ» (بیانات: ۲۳/۳/۱۳۹۰). بدین¬ترتیب از منظر آیتالله خامنهای، فرهنگ عبارتست از ارزشها، باورها، ابزارها، اعتقادات، عادات، آداب و رسوم، بایدها و نبایدهای منبعث از بینش و معرفت و کمال فکری انسان که بر زندگی شخصی و اجتماعی خانه و محیط کسب و کار یک جامعه حاکم است که همچون ذرههای الماس در طول قرون شکل میگیرد و استحکام مییابد (بیانات، ۱۳۹۱: ص ۴).
فرهنگ زندگی
از عباراتی که آیت¬الله خامنه¬ای در کنار سبک زندگی به آن توجه دادهاند، اصطلاح «فرهنگ زندگی» است. «یک مقولهای در اینجا مطرح می¬شود و سر بر میآورد، به عنوان مقولهی فرهنگ زندگی. باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگی را تبیین کنیم، تدوین کنیم و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم» (بیانات: ۲۳/۰۷/۱۳۹۱). تبیین مراد ایشان از این مفهوم، فضای بحث درباره سبک زندگی را روشنتر خواهد کرد. با نگاهی به مجموع بیانات معظمله، این¬طور به نظر میرسد که تبدیلشدن رفتار و خصیصهای به فرهنگ زندگی، یعنی خوگرفتن افراد یک جامعه به آن رفتار و رایج و عادت شدن آن رفتار و خصیصه در زندگی روزمره آنها بهطوری که بتوان نام فرهنگ را روی آن نهاد. «سبک زندگی، در واقع بخش اصلی و حقیقی تمدن است که متن زندگی انسان است» (بیانات: ۲۳/۰۷/۱۳۹۱). و اگر سامان نیابد، طبعاً هدف انقلاب اسلامی در پیشرفت همهجانبه اسلامی هم محقق نشده¬است. از ديدگاه آیتالله خامنهای سبک زندگي در حقيقت همان «عقل معاش» است که در روايات از آن سخن رفته¬است. اين موضوع در حقيقت «نرمافزار تمدن اسلامي» است (بیانات: ۲۳/۷/۱۳۹۱).
فرهنگ غرب
«فرهنگ غرب آن فرهنگی است که برای فاسدکردن انسان برنامه¬ریزی میکند. فرهنگی است که ارزشهای انسانی، درخشندگیهای انسانی، فضیلتهای انسانی در آن فرهنگ مورد دشمنی و بغض است. فرهنگی است که در اختیار خداوندان زر و زور و امپراتوران قدرت و ابزاری در اختیار آنهاست (بیانات: ۱۵/۹/۱۳۶۸).
فرهنگ عمومی
فرهنگ عمومي حوزهاي از نظام فرهنگي جامعه است که پشتوانه اجباري و قانوني رسمي ندارد و عدم پايبندي به آن مجازاتي را به معناي حقوقي کلمه در پي ندارد. فرهنگ عمومي شامل قوانين مدوني نيست که بتوان به آنها ارجاع داد يا استناد کرد و شايد بتوان گفت که اساساً به لحاظ مفهومي در تقابل قوانين رسمي معنا و ظهور پيدا ميکند. درعين حال اگر بخواهيم اصل سادگي و جامعيت را در تعريف فرهنگ عمومي لحاظ کنيم و با لحاظ نکات پيش گفته شايد بتوان فرهنگ عمومي را به رفتارهاي فرهنگي متعارف جامعه يا رفتار متعارف عموم مردم جامعه تعريف کرد (ذوعلم، ١٣٧٩: ص١٤). فرهنگ عمومى، شامل ارزش¬ها، اخلاق اجتماعی، هنجارها، آداب و رسوم یک جامعه است که در واقع سبک زندگی مردم را میسازد. مقام معظم رهبری، تأثیرات فرهنگ عمومی را فوری و بسیار محسوس دانسته و موارد متعددی برای آن بیان میکنند؛ «به نظر بنده، فرهنگ عمومي دو بخش دارد: يک بخش، امور و مسائلي است که بارز و ظاهر و جلو چشم است و حقيقتاً هم در سرنوشت يک ملت دخالت دارد، اما در درازمدت تأثير ميکند. يعني در مسير زندگي و حرکت¬هاي آينده يک ملت تأثير دارد. مثلاً شکل لباس و چه پوشيدن و چگونه پوشيدن، معماري و غیره. بخش دوم از فرهنگ عمومي، آن است که مانند بخش اول در سرنوشت يک ملت تأثير دارد، اما تأثيراتش فوري و بسيار محسوس است. يعني خود امور مربوط به اين بخش از فرهنگ عمومي، چندان محسوس نيست، لکن تأثيراتش در جامعه و سرنوشت و مسير آن، بسيار محسوس است. از جمله اين امور و در واقع عمدهترين آنها اخلاقيات است؛ اخلاق فردي و اجتماعي مردم يک جامعه است» (بیانات: ۱۹/۰۴/۱۳۸۴).
«اما اين كار {اصلاح فرهنگ عمومی} از همهى كارها مهم¬تر است، اين كار محور همهى كارهاى ديگر است. كتاب بايد براى اصلاح فرهنگ عمومى منتشر بشود، فيلم بايد براى اصلاح فرهنگ عمومى ساخته بشود، هنر بايد در جهت فرهنگ عمومى هدايت بشود، صدا و سيما بايد براى فرهنگ عمومى دايماً كار كند در همه برنامهها؛ برنامههاى هنرى، برنامههاى نمىدانم گزارشى، برنامههاى خبرى. علما و ائمه جمعه و خطبا و مبلغين و جامعه روحانيت محترم و معظم در هر بخشى كه هستند. بايد براى اين تلاش كنند و كار كنند. يك عدهيى تحليل كنند، يك عدهيى آيات الهى را بخوانند، يك عدهيى كلمات معصومين را بيان كنند. مطبوعات بايستى جهتگيرى عمدهشان اصلاح فرهنگ عمومى باشد. سازمان¬هايى كه مخصوص كار تبليغى هستند مثل سازمان تبليغات اسلامى و بخشهايى كه تابع و در كنار آن هست، بايد در اين جهت تلاش كنند و كار كنند» (بیانات: ۱۹/۰۴/۱۳۷۴).
مدیریت فرهنگی
«مدیریت فرهنگی به مفهوم وجود یک دستگاه متفکر، مدبّر و مدیر است که قادر است فرهنگ یک کشور را قانون¬مند و ضابطهمند سازد. بنابراین، مدیریت فرهنگی در مقابل هرج و مرج فرهنگی قرار دارد و مرکز این مدیریت نیز شورای عالی انقلاب فرهنگی است. هرج و مرج در همه بخشهای حیاتی کشور از جمله در بخش فرهنگ مضر است و بر این اساس نمیتوان پذیرفت که در یک جامعه با فرهنگ، هر متاع فاسد و مفسدی عرضه شود و هیچگونه مؤاخذه و مسئولیتی در قبال آن وجود نداشتهباشد، زیرا چنین وضعیتی عین هرج و مرج است» (بیانات: ۱۵/۱۰/۱۳۷۷).